مرحله اول به **کالاییسازی رفتار انسان** میپردازد که در **استخراج پنهانی و در مقیاس وسیع دادههای تولیدشده توسط انسان** عملیاتی میشود. این دستاورد بنیادی در پیشرفت گوگل ریشه دارد که زیربنای تمام مراحل بعدی را بنا نهاد. در سال ۲۰۰۰، زمانی که تنها ۲۵ درصد از اطلاعات جهان به صورت دیجیتالی ذخیره شده بود، یک استارتآپ اینترنتی کوچک اما درخشان در سیلیکون ولی به نام گوگل در طول بحران مالی معروف به ترکیدن حباب داتکام با تهدیدی وجودی روبرو شد. بنیانگذاران لری پیج و سرگئی برین هنوز راهی برای تبدیل موتور جستجوی معجزهآسای خود به پول پیدا نکرده بودند. بین سالهای ۲۰۰۰ و ۲۰۰۱، در حالی که سرمایهگذاران شرکت تهدید به خروج میکردند، تیم گوگل به مجموعهای از اکتشافات دست یافت که یک برنامه نجات را ارائه میداد. دانشمندان داده آموختند که سیگنالهای رفتاری نهفته در «دادههای زائد» باقیمانده از فعالیتهای جستجو و مرور کاربران را شناسایی کنند. این ردهپاهای رفتاری دور ریخته شده یک مازاد بودند – بیش از آنچه برای بهبود محصول لازم بود. آنها کشف کردند که سیگنالهای نهفته در این مازاد رفتاری را میتوان جمعآوری و تحلیل کرد تا رفتار کاربران را پیشبینی کرد. تیم به زودی با یادگیری چگونگی پیشبینی «نرخ کلیک»، به موفقیت بزرگی دست یافتند، محاسبات طلایی که شرکت کوچک را از ورشکستگی مالی نجات داد. این امر صنعت تبلیغات هدفمند آنلاین را راهاندازی کرد که بهترین توصیف آن **تبلیغات نظارتی** است – اسب تروایی که ماشینآلات پیچیده استخراج پنهانی و در مقیاس وسیع دادههای تولیدشده توسط انسان را پنهان میکند. لری پیج، بنیانگذار گوگل، در سال ۲۰۰۱ جوهره کسبوکار گوگل را «جستجو و تصرف» توصیف کرد. او با تأمل گفت: «اگر دستهبندی خاصی داشتیم، آن اطلاعات شخصی بود... هر آنچه تا به حال شنیدهاید یا دیدهاید یا تجربه کردهاید، قابل جستجو خواهد شد. تمام زندگی شما قابل جستجو خواهد بود». برنامه کسبوکار گوگل در ابتدا فروش مجوز موتور جستجو به مشتریان شرکتی بود. اما این شرکت نوپا به جای آن، با تغییر کاربری موتور جستجوی خود به عنوان یک ابزار نظارتی پیچیده، راهی سریع برای نجات مالی پیدا کرد؛ ابزاری که به عنوان یک «لیدر ضرر» برای استخراج گسترده «تمام زندگی شما» عمل میکرد. مردم فکر میکردند در حال جستجو در گوگل هستند، اما گوگل بود که در حال جستجو و تصرف آنها بود. واژه تخصصی «تعامل کاربر» (user engagement)، یک عبارت رمزگذاریشده برای یک رابطه اجتماعی جدید سوژه-ابژه بود که در آن منابع کالایی هدفگذاریشده برای استخراج، اتفاقاً انسانهای حسکننده بودند. نوآوریهای گوگل به تجاوز پنهانی به تجربه خصوصی انسانها متکی بود تا بدون درخواست، یک تصرف پنهان را انجام دهد. چنین عملی معمولاً سرقت نامیده میشود، و بر اساس همین گناه اصلی سرقت پنهان بود که زندگی خصوصی کاربران به عنوان دارایی شرکتی اعلام شد. برخی از اولین پتنتهای گوگل، پیگیری صریح شرکت برای **مازاد رفتاری** در سراسر اینترنت را به تصویر میکشند، از جمله روشهایی که هدفشان بهرهبرداری و ساخت اطلاعات پروفایل کاربر (UPI) با روشهایی بود که آگاهانه از عاملیت، آگاهی و نیات کاربران عبور میکردند. به عنوان مثال، یک درخواست پتنت در سال ۲۰۰۳ توضیح میدهد که UPI «ممکن است استنباط شود»، «فرض شود» و «نتیجهگیری شود»، حتی زمانی که کاربران آگاهانه چنین اطلاعاتی را ارائه نکردهاند یا عمداً اطلاعات را به دلیل «ملاحظات حریم خصوصی و غیره» ناقص گذاشتهاند. این پتنت اشاره میکند که «UPI برای یک کاربر... حتی زمانی که هیچ اطلاعات صریحی به سیستم داده نشده باشد، میتواند تعیین شود (یا به روز شود یا گسترش یابد)... یک UPI اولیه ممکن است شامل برخی اطلاعات UPI صراحتاً وارد شده باشد، اگرچه نیازی به آن نیست». این نوآوری و روابط اجتماعی ضد دموکراتیک آن، توأمان متولد شدند. پیج از پیامدهای آن میترسید اگر کاربران، قانونگذاران یا رقبا به ماهیت واقعی عملیات آن پی ببرند. هر چیزی که ممکن بود «بحث حریم خصوصی را داغ کند و توانایی ما در جمعآوری دادهها را به خطر بیندازد»، با دقت فراوان اجتناب میشد. یک قانون واحد که پردهها را کنار میزد و گوگل را به عنوان یک سارق معرفی میکرد، چشمانداز نجات مالی را به پایان میرساند. این «استراتژی پنهانسازی» شرکتی، همانطور که نامیده میشد، همچنین برای پنهان کردن پیامدهای مالی شگفتانگیز قابلیتهای جدید گوگل به کار میرفت. بین سال ۲۰۰۱، زمانی که اقتصاد نظارتی برای اولین بار به کار گرفته شد، و سال ۲۰۰۴، زمانی که گوگل عمومی شد، درآمدهای آن ۳،۵۹۰ درصد افزایش یافت. این سود نظارتی، استخراج گسترده و پنهان دادههای تولید شده توسط انسان را به عنوان پایه و اساس نامشروع، غیرقانونی و کاملاً قانونی یک نظم اقتصادی جدید تثبیت کرد. هر سرمایهگذاری آن را میخواست. هر استارتاپی تلاش میکرد آن را تأمین کند... و هیچ قانونی برای جلوگیری از آن وجود نداشت. در سال ۲۰۰۸، پس از یک سری اشتباهات پرهزینه که باعث شورش کاربران شد، مارک زاکربرگ، بنیانگذار فیسبوک، برای یافتن پاسخها به گوگل روی آورد و شریل سندبرگ، رئیس تبلیغات آنلاین جهانی گوگل را به عنوان معاون خود استخدام کرد. با سندبرگ در راس عملیات، فیسبوک به سرعت یاد گرفت که مازاد رفتاری را از هر ردپای رفتاری، صرف نظر از آنچه مردم داوطلبانه به اشتراک میگذاشتند، استخراج کند. او تشخیص داد که فیسبوک در جایگاهی قرار دارد که پیج آن را «تمام زندگی شما» نامیده بود، زیرا کاربران ناآگاهانه زندگی خود را در صفحات فیسبوک خود میریختند. نتیجه شرکتی بود که، همانطور که سندبرگ مشاهده کرد، «اطلاعات بهتری از هر کس دیگری» و «دادههای واقعی» بیشتری داشت، نه «چیزهایی که دیگران استنباط میکنند». یک سال پس از ورود سندبرگ، این زوج مدیریتی جدید، سیاست حفظ حریم خصوصی فیسبوک را تغییر دادند تا راه را برای اقتصاد نظارتی هموار کنند. تککرانچ استراتژی این شرکت را اینگونه خلاصه کرد: «اگر واکنش قابل توجهی علیه شبکه اجتماعی وجود داشته باشد، میتواند ادعا کند که کاربران داوطلبانه انتخاب کردهاند اطلاعات خود را با همه به اشتراک بگذارند». قدردانی زاکربرگ از اقتصاد نظارتی او را در برابر واقعگرایی سیاسی یک نظم اقتصادی جدید مصمم کرد: او توضیح داد، «تصمیم گرفتیم که اینها اکنون هنجارهای اجتماعی باشند، و ما فقط به سراغ آن رفتیم». بنیانهای اقتصادی جدید سرمایهداری نظارتی با گناه اصلی آن آغاز میشود. تجربه انسانی به عنوان ماده خام رایگان برای فعالیت بازار، با استخراج پنهان و تبدیل آن به دادههای رفتاری، ادعا میشود. این دادهها دروازهای به حوزههای جدیدی از ساختارهای استنباطی بسیار پیشبینیکننده هستند: احساسات، شخصیت، گرایش سیاسی و جنسی، و موارد دیگر. دادههای مازاد بلافاصله به عنوان داراییهای شرکتی، دارایی خصوصی موجود برای محاسبه اختصاصی پروفایلها و پیشبینیهای فردی و جمعی، بازتعریف میشوند. سرمایهداران نظارتی بر سر قدرت پیشبینیهایشان برای کاهش عدم قطعیت رقابت میکنند. این هدف تجاری بنیادین، نیاز به استخراج، تولید و پالایش در مقیاس وسیع دادههای تولید شده توسط انسان را دیکته میکند، که قابل مقایسه با تنها گندم یا بشکههای نفت است. محصولات پیشبینی به مشتریان تجاری در نوع جدیدی از بازار کالا فروخته میشوند که در آن آینده انسانها معامله میشود. این نکته در سندی از فیسبوک در سال ۲۰۱۶ که "ستون فقرات هوش مصنوعی" خود را با نام FBLearner Flow توصیف میکند، به وضوح نشان داده شده است. به لطف عدم وجود تناقض دموکراتیک، هوش مصنوعی فیسبوک "تریلیونها نقطه داده را هر روز دریافت میکند" تا هزاران مدل تولید کند. این محاسبات به "سرویس پیشبینی" آن منتقل میشوند که "بیش از ۶ میلیون پیشبینی در ثانیه" تولید میکند. اینها اجزای سازنده محصولات پیشبینی هستند که به شرکتها، تبلیغکنندگان، کمپینهای سیاسی و سایر خریداران با علاقه به دانستن، تقویت یا ممانعت از رفتار پیشبینی شده افراد و گروهها فروخته میشوند. "نرخ کلیک" تنها اولین محصول پیشبینی موفق جهانی بود و تبلیغات هدفمند آنلاین اولین بازار پررونق در آینده انسانها بود. بنابراین سرمایهداری نظارتی "اعلام" شد و تنها شاهدان تولد آن سوگند محرمانگی خورده بودن. انباشت مخفیانه مازاد رفتاری در مقیاس و دامنه، مفهوم "اقتصاد توجه" را نقض میکند، زیرا کار اصلی در اینجا خارج از حوزه توجه انجام میشود. در واقع، این مفهوم با ترویج این باور غلط که میتوان با کنترل توجه خود، مواجهه با عملیات استخراج را کنترل کرد، درک عمومی را به شکلی خطرناک منحرف کرده است. حقایق متفاوت هستند. عدم توجه، مانعی برای استخراج مخفیانه سیگنالهایی که فراتر از آگاهی یا کنترل انسان تولید و ضبط میشوند، نیست و محافظتی در برابر آن محسوب نمیشود. ممکن است فرد در خیال انتخاب در مورد تصمیم مشخص برای به اشتراک گذاشتن اطلاعات خاص با یک شرکت پناه ببرد، اما این اطلاعات در مقایسه با حجم مازاد رفتاری که به طور مخفیانه ضبط، جمعآوری و استنباط میشود، ناچیز است. بنابراین اصل پنهانکاری که در نظارت مخفیانه عملیاتی میشود، برای این مرحله بنیادین از عملیات اقتصادی ضروری است و به یک مکانیسم حیاتی برای بازتولید نهادی تبدیل میشود. در دهه دوم، موفقیتهای اولیه پیشگامان سرمایهداری نظارتی، مانند گوگل و فیسبوک، اقتصاد نظارتی را وارد اقتصاد "عادی" کرد، که اکنون با رقابت والمارت با آمازون برای جمعآوری، محاسبه، پیشبینی و هدفگذاری دادههای تولید شده توسط انسان نمادین شده است. سرمایهداری نظارتی در بخشهای مختلف از بیمه، خردهفروشی و مالی گرفته تا کشاورزی و حملونقل، و به حساسترین و پیشبینیکنندهترین دادهها در دو بخش حیاتی آموزش و بهداشت، سرایت کرده است. هر محصولی که "هوشمند" نامیده میشود و هر خدماتی که "شخصیسازی شده" نامیده میشود، اکنون پیشتاز برای دادههای انسانی هستند که از طریق آنها جریان مییابند. بیشتر "برنامهها" زندگی خود را برای فروش و توزیع از طریق فروشگاههای برنامه اپل و گوگل آغاز میکنند. پس از دانلود، و هر چقدر هم که به ظاهر بیخطر باشند، به عنوان عوامل انتقال داده عمل میکنند و سیگنالهای رفتاری را از دستگاههای "هوشمند" به سرورهایی که عمدتاً متعلق به غولهای فناوری و تجمیعکنندگان دادههای تبلیغاتی هستند، منتقل میکنند. همانطور که یک دانشمند داده در سیلیکون ولی برای من توصیف کرد، "هنجار اصلی تقریباً تمام طراحی نرمافزارها و برنامهها اکنون جمعآوری دادهها است. تمام طراحی نرمافزار فرض میکند که تمام دادهها باید جمعآوری شوند، و بیشتر این اتفاق بدون اطلاع کاربر رخ میدهد" (DS I، به یادداشت روش مراجعه کنید). مفهوم "تمام دادهها" همواره در حال گسترش است. ردیابی موقعیت مکانی اکنون نهادینه شده است: جهانی، فراگیر و گریزناپذیر. یک تحلیل صنعتی صراحتاً اشاره میکند که ردیابی موقعیت مکانی "به کسبوکارها امکان میدهد رفتار مشتری را شناسایی کنند... و عدم قطعیتها را در بازار کاهش دهند". مفهوم "تمام دادهها" به طور مداوم به سمت پیشبینیکنندهترین و دقیقترین شکلها تکامل مییابد، مانند رمزگشایی گفتار از امواج مغزی یا استفاده از رفتار نگاه چشم برای استنتاج اطلاعات حساس از جمله شخصیت، احساسات و گرایش جنسی. در واقع، قبلاً مشخص شده است که واقعیت افزوده، یا "متاورس"، با تمام لفاظیهای آیندهنگرانهاش، به عنوان تشدید مکانیسمهای استخراج بنیادی مرحله اول در نظر گرفته شده است. تحقیقات شورای ایرلند برای آزادیهای مدنی (ICCL) وضعیت فعلی را نشان میدهد (Ryan, 2022). غولها به طور مداوم اطلاعات شخصی که قبلاً خصوصی بودند را جمعآوری میکنند تا مکانهای کاربران، مازاد رفتاری، پروفایلها و پیشبینیها را محاسبه کنند. اینها به بازارهای آینده انسانی برای مزایده در زمان واقعی (RTB) پخش میشوند، جایی که تبلیغکنندگان برای فرصت قرار دادن تبلیغ خود بر روی صفحه نمایش شما پیشنهاد میدهند. IAB، کنسرسیوم تحقیقاتی غیرانتفاعی که از RTB در صنعت فناوری تبلیغات پشتیبانی میکند، نزدیک به ۴۰۰ دسته داده را فهرست میکند که پروفایلهای کاربران را اصلاح میکنند، از جمله "قهوه/چای"، "کمک جادهای"، "بیاختیاری"، "اختلالات پانیک/اضطراب"، "ویژه قومی" و "مالی شخصی". دستهبندیهای RTB همچنین شامل "حمایت از محارم/سوءاستفاده"، "سلامت زنان"، "دوستیابی"، "ازدواج"، "سفر"، "بارداری"، "نوزادان و کودکان نوپا" و "فرزندخواندگی" میشود، دادههایی که به راحتی میتوانند برای تعقیب و گریز کسانی که به دنبال سقط جنین هستند در آمریکای قطبیشدهای که بسیاری از ایالتها حق انتخاب زنان را جرمانگاری کردهاند، آموزش داده شوند. گوگل بزرگترین شرکت RTB است که دادههای هدفمند را به ۴۶۹۸ شرکت در ایالات متحده، یا ۱۰٪ از پخشهای ایالات متحده، و ۱۰۵۸ شرکت در اروپا، که ۱۴٪ از پخشهای اروپا را تشکیل میدهند، هدایت میکند. یافتههای ICCL نشان میدهد که رژیمهای قانونی فعلی این عملیات را کاهش میدهند اما آنها را از بین نمیبرند. یک فرد عادی در ایالات متحده، جایی که دولت فدرال هنوز حفاظتهای اساسی حریم خصوصی را تصویب نکرده است، ۷۴۷ بار در روز در معرض فعالیت آنلاین و دادههای موقعیت مکانی خود قرار میگیرد. در اروپا که قوانین حفاظت از دادهها در جهان پیشرو هستند، این رقم ۳۷۶ بار در روز است. جریان دادهها بدون هیچ وسیلهای برای کنترل مقصد یا ارزیابی سرنوشت آنها ادامه مییابد. کل بنای اقتصادی سرمایهداری نظارتی بر این پایه نامشروع اما غیرقانونی بنا شده است. هیچ چیز در اینجا "از نظر فناوری تعیین شده" نبود. هیچ چیز اجتنابناپذیر نبود و نیست. اینکه دموکراسیها نتوانستند نیروی متناقضی را که قادر به خنثی کردن توسعه سرمایهداری نظارتی باشد، ایجاد کنند، نتیجه شرایط ایدئولوژیکی و تاریخی خاصی بود که از ایالات متحده آغاز شد.
Comments
No comments yet. Be the first to react!